از ما گفتن از شما

یه سری گفتنیا که باید گفته شه

از ما گفتن از شما

یه سری گفتنیا که باید گفته شه

هلوی انجیری

هلوی انجیری تا حالا دیدی؟!!!

.
.
.
عجله نکن عمر باقی باشه بالاخره می بینی...!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.



ببخشید مثل اینکه برگه قیسی از کار دراومد...!!!

یه کم تو آب دریا خیس بخوره همون هلو می شه!!!



نخند....
اگه تو به این سن رسیدی و اینجوری سرحال بودی که بری ساحل ... اون هم با ناخن لاک زده ،

موهای بلوند و یک کیف خوشگل زرد رنگ....

اونوقت می فهمی که .... دود از کنده بلند میشه...

ماشاالله ... اینو میگن درک معنای زندگی. ما چی؟

زندگی باید کرد تا شقایق در این سن میره لب دریا و تنی به آب میزنه و برنزه میکنه خودشو....!!!

دردُ دل

همیشه با کسی دردُ دل کنید که دو چیز داشته باشد
یکی "درد" دیگری "دل" !
غیر از این باشد به تو می خندد

ده عقیده که شما را در زندگی عقب نگه می‌دارد


تا حال خیلی درمورد باور‌ها و اعتقادات و اینکه چطور می‌توانید برای داشتن زندگی بهتر آن‌ها را تغییر دهید حرف زده‌ایم. باور‌ها و اعتقادات خاصی هستند که افراد زیادی را اسیر خود کرده‌اند و امروز می‌خواهیم آن باور‌ها را بررسی کنیم.

اعتقادات ما در قدم اول از والدین، معلمین، همسالان، تلویزیون و رسانه‌ها نشات می‌گیرد. وقتی سنمان کم است فکر می‌کنیم بزرگتر‌هایمان بیشتر از ما می‌دانند به همین خاطر به هرچه که می‌گویند اعتماد می‌کنیم. اما هرچه سنمان بالا‌تر می‌رود، دیگر خودمان اعتقادات و باور‌هایمان نسبت به دنیا را شکل می‌دهیم. اما کمی از ته‌نشین اعتقادات دوران کودکی در ما می‌ماند. گاهی‌اوقات بدون اینکه خودمان خبر داشته باشیم درونمان لانه می‌سازند.
در زیر به برخی از این باور‌ها و اعتقادات اشاره می‌کنیم. آیا این اعتقادات را در خودتان می‌بینید و اگر دیدید سعی کنید آن‌ها را تغییر دهید.

۱. اگر در چیزی شکست خوردی، فردی مغلوب هستی!
این باور معمولاً در مدرسه و در روزهایی که می‌خواهیم وارد بزرگسالی شویم، شکل می‌گیرد. تشویقمان می‌کنند که به هر قیمتی که شده موفق شویم. من اگر شکست بخورم، که بسیار هم پیش می‌آید، دوباره تلاش می‌کنم، اینقدر آن را امتحان می‌کنم تا بالاخره موفق شوم. اگر باور داشته باشید که اگر در کاری شکست بخورید، فردی شکست‌خورده هستید، یعنی همه آدم‌های دنیا شکست‌خورده هستند. اجازه ندهید چنین باوری شما را از زندگی عقب بیندازد. یک باور جدید جای آن بگذارید.

۲. تا وقتی خراب نشده، چرا باید عوضش کنیم؟
منظورم عوض کردن به منظور عوض کردن نیست. درمورد ارتقاء وسایل، فرایند‌ها و … صحبت می‌کنم. برای حرکت کردن با سرعت زندگی ما نیاز به تغییر داریم و خیلی وقت‌ها با کسانی برخورد می‌کنید که مخالف تغییر هستند. تا می‌توانید از چنین افرادی دوری کنید. اگر می‌بینید چیزی را می‌توانید ارتقاء دهید، معطل نکنید.

۳. به اندازه کافی برای اینکار استعداد نداری!
هیچ‌کس در دنیا تا زمانیکه کاری را شروع نکرده، مهارت کافی برای آن را ندارد. اگر می‌خواهید کاری را انجام دهید فقط کافی است که شروع کنید. از اینکه ممکن است در برای تحصیل در رشته حسابداری نتوانید وارد دانشگاه شوید استرس به خودتان راه ندهید، فقط کافی است شروع کرده و تلاش کنید تا به آن دست پیدا کنید. اینترنت خیلی بیشتر از آنچه که در دانشگاه یا مدرسه به شما یاد می‌دهند اطلاعات دارد پس فقط کافی است که دنبالش باشید.

۴. برای امتحان کردن یک کار تازه دیگر پیر شده‌ای!
متوسط امید به زندگی در کشورهای پیشرفته، برای مرد‌ها ۷۵ و برای زنان ۷۹ سال است. مطمئن باشید این عدد تغییر خواهد کرد و خیلی زود این سن به ۱۰۰ سال خواهد رسید. این یعنی ما هیچوقت برای شروع کردن یک کار جدید پیر نیستیم. امتحان کردن یک کار تازه بهترین راه برای فعال نگه داشتن مغز و بالا بردن انگیزه برای زندگی است. مردم ما انتطار دارند تا ۷۵ سالگی عمر کنند، و فکر می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد؟ تا همین سن بیشتر عمر نمی‌کنیم! اگر انتظار داشته باشیم که تا ۱۰۰ سالگی زنده بمانیم، مطمئناً تغییرات بیشتری در زندگیمان ایجاد می‌کنیم و کمتر خودمان را منحصر به زمان می‌کنیم. امتحان کنید.

۵. دیگران شما را کنترل می‌کنند.
این شما هستید که خود را کنترل می‌کنید نه هیچ چیز دیگری. هیچکس در این دنیا شما را کنترل نمی‌کند، این شما هستید که نیروی درونتان را کنترل می‌کنید. شما برای زندگی به هیچکس و هیچ‌چیز جز خدا نیاز ندارید، پس زندگیتان را کنید و سرنوشتتان خود رقم بزنید.

۶. شما به حساب نمی‌آیید.
این واقعیت که زنده‌اید نشان می‌دهد که فرد خاصی هستید. اگر می‌خواهید فردی خاص و خارق‌العاده باشید، باید تلاش کنید. تک‌تک ما استعداد خاصی داریم که از آن بی‌خبریم و هنوز کشفش نکرده‌ایم. برای اینکه ببینید واقعاً به چه چیز علاقه‌مندید، همه چیز را امتحان کنید. من واقعاً به تغییر اعتقاد دارم. مجبور نیستید همه عمرتان یک کار را انجام دهید. سبک زندگیتان را بار‌ها و بار‌ها تغییر دهید تا راهی را پیدا کنید که دوست دارید.

۷. دنیا به دور تو نمی‌چرخد!
کل دنیا فقط درمورد شماست. هر فرد در این سیاره دنیای جداگانه‌ای دارد که در دستان خودش است. طوری‌که شما دنیا را می‌بینید با طوری‌که من می‌بینم متفاوت است و نگرش من هم با یک نفر دیگر متفاوت است. پس دنیا مربوط به شماست. حالا بگویید برای تغییر دنیا چه می‌خواهید بکنید؟

۸. هیچ‌کس تو را باور ندارد.
من تور را باور دارم اما نظر من هیچ ارزشی ندارد، نظر هیچ‌کس ارزشی ندارد. سعی کنید خودتان را باور کنید و نیازی نداشته باشید که کسی دیگر باورتان کند. به محض اینکه خودتان، خودتان را باور کردید، بقیه هم باورتان خواهند کرد اما شما به باور آن‌ها نیازی نخواهید داشت.

۹. هیچوقت نمی‌توانی آنقدر پول دربیاوری!
من این حرف را بار‌ها شنیده‌ام. شما دقیقاً به‌‌‌ همان اندازه که از خودتان انتظار دارید پول درخواهید آورد. اگر من به خودم بگویم که هیچ راهی نیست بتوانم این مقدار پول را دربیاورم، مغزم هم به دنبال راهی برای به دست آوردن آن مقدار پول نخواهد گشت. اما اگر اینقدر قاطع باشم که این مقدار پول را به دست بیاورم، مغزم راهی برای به دست آوردن آن پیدا خواهد کرد.

۱۰. در این مورد هیچ کاری از دستت برنمی‌آید!
مزخرف است! شما می‌توانید هر جنبه از زندگیتان را که بخواهید تغییر دهید. بعضی‌ها هیچ‌وقت این باور را کنار نمی‌گذارند و واقعاً خجالت‌آور است. زندگی واقعاً سخت است و دل شیر می‌خواهد برای تغییر آن پیش‌قدم شوید اما بدانید که از عهده آن برمی‌آیید. باید بدانید که چه می‌خواهید و برای رسیدن به آنچه قدم‌هایی باید بردارید.

منبع : مردمان

هفت راهکار برای فروش هرچیز


موسسه هاتویت ، یکی از پیشروترین و موفق ترین موسسه های فعال در آموزش فروشندگی و بازاریابی است که در آمریکا، کانادا، استرالیا، چین ، سنگاپور و برزیل نیز فعالیت می کند. این موسسه ۳۰ سال پیش توسط یک روان شناس انگلیسی به نام نیل راکهم تاسیس گردید و از آن زمان تا کنون با ارائه و آموزش جدید ترین شیوه های فروشندگی و همچنین مهارت های فروشندگی، مدیریت فروش، مذاکره، آینده پژوهی یکی از قدرتمند ترین و موفق ترین موسسه های آموزشی بین المللیی در این زمینه محسوب می شود.

متخصصان هاتویت می گویند ۷ راه کار وجود دارد که اگر یک فروشنده به همه ی آنها عمل کند قادر خواهد بود هر چیزی را بفروشد. این ۷ راه کار را برای شما در اینجا بیان می کنیم:

۱) تحقیق در مورد نیاز مشتری: قبل از اقدام به فروش باید در مورد مشتریان خود و نیاز های آنها تحقیق کنید. به عنوان مثال اگر فروشنده ی لوازم و تجهیزات پزشکی هستید و مشتریان شما بیمارستان ها هستند، باید قبل از ملاقات با نمایندگان خرید این بیمارستان ها، نیاز های آنها را شناسایی و بعد وارد مذاکره شوید.

۲) از خریدار در مورد اهداف و مقاصدی که از خرید محصول شما دنبال می کند، سؤال کنید: زمانی که برای اولین بار با یک خریدار صحبت می کنید از او در مورد نیاز هایش بپرسید و اینکه از محصول شما برای چه مقاصدی و چگونه می خواهد استفاده کند.

۳) از دانش خود برای پرسیدن سوالات عمیق و بینش مند استفاده کنید: شما باید برای مشتری خود نقش یک همراه یا تسهیل کننده را ایفا کنید و وی را در مورد روش های استفاده از محصول خود آگاه کنید.

۴) به دقت گوش کنید: یک فروشنده باید بیشتر شنونده باشد و اجازه دهد تا خریدار بیشتر حرف بزند.

۵) همانند یک مشاور رفتار کنید: اجازه دهید مشتری هنگام صحبت با شما احساس کند که دارد از یک مشاورمتخصص برای بهبود و توسعه کسب و کار خود راهنمایی و مشاوره می گیرد.

۶) اگر با یک تیم خریدار سر و کار دارید با هر یک از اعضا تیم به طور جداگانه صحبت کنید: بعد از اینکه با رهبر گروه صحبت کردید، به افراد دیگر گروه نیز نزدیک شوید و با هر یک جداگانه صحبت کنید تا ا اعتماد بین شما و همه اعضا تیم برقرار شود.

۷) محصول خود را به عنوان راه حلی برای مشکلات مشتری ارائه و معرفی کنید: نیاز های مشتری را بر کیفیت محصول خود ارجح بدانید و بیش از آنکه در مورد کیفیت محصول خود حرف بزنید در مورد اینکه این محصول چگونه می تواند پاسخ گوی نیاز مشتری باشد توضیح دهید.

زیبایی های فراموش شده

مرد مسنی به همراه پسر جوانش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.

به محض شروع حرکت قطار پسر جوان که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت ها حرکت می کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.

کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف های پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می کرد، متعجب شده بودند.

ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند.

زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردند.

باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.

او با لذت آن را لمس کرد و چشم هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می بارد، آب روی من چکید.

زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟

مرد مسن با تبسمی گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند.